یه عالمه خاطره و عکس

امیر حسین مامان سلام

طبق معمول با کلی تاخیر اومدم

بازم ما درگیر خونه درست کردن و اثاث کشی شدیم اما بالاخره اومدیم خونه ی خودمون انشاا... اگه بابات بزاره و دوباره برامون نقشه نکشه حالا حالاها اینجا هستیم

البته در کنار مامانی و بابایی ؛ دمشون گرم خیلی کمکمون کردن

بابایی خونه ی بچه گی ما رو فروخت یه شب که از جلوی خونه قدیمی(تو اصطلاح تو) رد شدیم دیدم خونه رو فروختن خیلی دلم گرفت یه آن همه ی خاطرات از جلوی چشمام گذشت چه روزای خوبی تو اون خونه داشتیم.

بگذریممممم از هر چه بگذریم سخن از امیر حسین شیرین تر است

مامان برای خودت آقایی شدی خیلی هم شیرین زبونی همه ی نمک زندگی ما هستی بعضی موقع ها انقدر قربون صدقت میرم که بعد چشمت می کنم

اینم تولد روزبه که عمو بهروز هر دوتاتونو فشن  درست کرد

اینم پارک نماز در کنار گل های مورد علاقه ی بابا مهدی

عکس های این قسمت مربوطه به ماه رمضان که با عمو علی رضا رفتیم مشهد و ده روز موندیم

دم در موقع رفتن

صحن جامع رضوی

ماه رمضان امسال با جام جهانی مصادف شده بود و بابا مهدی یه فوتبالو می دید بعد میرفتیم حرم .اینجا شما داری فوتبال تماشا می کنی

شب دومی که رفتیم حرم من رفتم زیارت کنم تو و بابا و بقیه تو صحن اسماعیل طلا بودید فکر کنم بیشتر از ده دقیقه رفتنم طول نکشید وقتی اومدم تو نبودی ،با اینکه اخر شب بود ولی صحن خیلی شلوغ بود تمام صحن گشتیم ولی پیدات نکردیم اسمون رو سرم خراب شد کلی گریه کردم تا اینکه یهو دیدم یه پسر سرخوش و فارغ از همه چی داره برای خودش می گرده چه حالی داشتم وقتی بغلت کردم از اون شب دیگه ما تو صحن نمی موندیم و میرفتیم رواق امام خمینی

 سفره ی افطار که همه ی وسایلشو خودی

عزیزمامان منم بهت افتخار می کنم هم پسر مودبی هستی و هم حرف گوش کن و فوق العاده منظم

شبا که بلند میشی اب بخوری تا من لیوان اب نشورم و سر جاش نزارم ول کنم نیستی

شب بیست و یکم ماه رمضان مشهد اردهال